دیروز در جلسه بسیار مهمی که با روح خبیس کیوون و روح مهربان کیوون داشتم به نتایج جالبی رسیدم شرح مختصر این جلسه را در ذیل ملاحظه می فرمایید .
روح خبیس : خاک بر سر خذت کنم بزنم با این توسرت آدم شی ؟؟؟؟؟؟؟<img src="http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/112.gif" border=0>
روح مهربان : چی شده دوباره دعوا میکنید؟
روح خبیس : هیچی بابا دیروز آقاهه تو شرکت ....بهش میگه یه فاکتور علکی بزن با هم نصف کنیم میگه نه !!!!
روح مهربان : خوب راست میگه این کار درست نیست .
روح خبیس : یکی هم میزنم تو سر توها . بابا جون یکی دیگه اینکارو میکنه . تعارف که نداریم تو این مملکت همه چیز با پول و پارتی جوره . مگه نه کیوان جون ؟
کیوان : حرف نزن حوصله ندارم.
روح خبیس : برای همین میگم خذی دیگه لنگدراز مو قشنگ
روح مهربان : این بحص فایده نداره در مورد موضوع اصلی صحبت کنیم .
کیوان : خوب موضوع اصلی همینه دیگه . پول نداریم ، گیر چند تا آدم نا جور افتادیم که پولمونو نمیدند ، چند ماه دیگه بایدبا صاحب خونه کلنجار بریم ، هیچ هیجانی تو زندگی نیست ، امروز با دیروز هیچ فرقی نکرده ، دلم دیگه هیچی نمی خواد و از این که هیچ پیشرفتی نیست و دست و پام بسته شده داره حالم به هم می خوره .
روح خبیس : برای همین میگم تو هیچ نبفهمی . بزن زیر همه چی و برو دنبال عشق و حالت . یه دیرینک بزن برو فضا .
روح مهربان : نه کیوان دلش می خواد مثل یه شاهین به هرجا که دوست داره بدون تعلق پرواز کنه .
روح خبیس : هه هه هه با این حال و روزی که داره اندازه قورباقه هم نمیتونه بپره<img src="http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/152.gif" border=0>
روح مهربان : من میگم باید بیشتر تلاش کرد . باید برنامه ریزی کرد . باید عاشق زندگی بود .
کیوان : امتحان کردم تو شرایط این مملکت تلاش بیشتر فقط خستگی بیشتر میاره نه بازده بهتر . فایده نداره
روح خبیس : من میگم باید زد زیر همه چیز . باید یه کتک مفصل به این روح مهربان زد . باید همون کاری رو با مردم بکنی که با تو می کنند .
کیوان : باز تو از خودت نظر دادی ؟؟؟؟؟
روح مهربان : من میگم باید یه تغییری تو زندگیت بدی ، خوب برو زن بگیر
کیوان : زن ؟؟؟؟؟؟؟ ای بیخبر از سوختن و سوختنی عشق آمدنی بود نه آموختنی .... تازه من تو کار خودم موندم اونوقت یکی دیگه رو هم بیارم وسط این چاله میدون .
روح خبیس : راست میگه بابا اونوقت من همش باید با روح خبیس زنش سر اینکه چه بامبولی در بیاریم ، چه خرج بیخودی بکنیم و ..... با هم دعوا کنیم . اصلا تحمل روح خبیس یک خانم را ندارم . تازه حوصله عشقولانه های سیندرلایی و 28 ساعت در روز حرف گوش کردن نق نق و ناز کشیدن و ندارم . تازه فهمیدم تو با این پیشنهادت از منم خبیس تری.
روح مهربان : راستشو بخوای منم تا کلید قفل دلم پیدا نشه همچین حماقتی نمیکنم .
کیوان : لا اقل در این یک مورد هر سه نفرمون توافق داریم . همینو صورت جلسه امشب کنید برید بخابید . دیگه دارید زیادی حرف میزنید .
روح خبیس : باشه من مینویسم . راستی امروز خانم رضوی زنگ زد گفت نت بوکم خرابه ، دیدم حوصله نداری گفتم رفتی گلپا . حواست باشه صووووتی ندی .
کیوان : لازم نکرده تو بنویسی و کار بدی کردی به خانم رضوی دروغ گفتی ولی این یک بار اشکال نداره . راستی روح خبیس امشب باید ظرفها رو بشوری .
روح خبیس : عمرا تا کپک نزنه من دست نمیزنم خوابم میاد شب بخیر .<img src="http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/252.gif" border=0>
روح مهربان : خودم هفته دیگه میشورم شب بخیر .<img src="http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/254.gif" border=0>
اینجام ، دور از همه متظاهرین .
فارق از همه هیاهوی عروسکهای پارچه ای.
ساکت از همه دروغها و سفسته ها.
کنارآتش تنهایی.
تنها همنشین ساکت شبهای سکوت من.
تا با هم بسوزیم برای گرم کردن تو.
هیسسسسسس تو این آتیش داره تو دلم بارون میاد.